محل تبلیغات شما

روزی که امدم تو این دفتر برای کار 16سالم بود

حالا چند ساله که اکثر روز های عمرم اینجام

دست کم روزی 5ساعت مستقیم پشت کامپیوتر میشم و گاهی بیشتر

روزی حداقل 3ساعت پیاد روی میکنم

وکلی باید تلفنی صحبت کنم

سروکله بزنم با آدما مختلف اما با تمام این ها چقدر عاشق این دفترم

روزی اول رئیس گفت این ما یه خانواده هستیم 

فکر میکردم تعارفه 

ولی وقتی باهم خندیدم

باهم وسایل دفتر چیدیم

باهم تمیزش کردیم

باهم کار کردیم

باهم غذا خوردیم

وقتی برای کلافگی های هم دیگه ناراحت شدیم 

تازه فهمیدم عین حقیقته که اینجا قراره خانواده باشیم

وقتی بابت مریض شدن هام نگران شدن

وقتی من وجود نداشت همیشه ما بود اینجا تازه فهمیدم چقدر جای خوبی ام

گاهی با رئیس جای میرم میگن که بچه خودتونه؟

شاید بخاطر شباهت ما باشه شایدم بخاطر برخورد صمیمی خوب شون

خدا میدونه چقدر من صبحونه  و ناهار خوردن های دفتر رو دوست دارم

چقدر عاشق صدای اذانم وقتی از مسجد رو به رو میاد

حتی چای ها و دمنوش های اینجا مزه دیگه ای میده

من حتی اگه تعطیلات عید رو میگفتم کی بیام دفتر

ویا وقتی خودشون بهم مرخصی داد که برم کربلا 

دلتنگ دفتر بودم 

 

پی نوشت: منظور از رئس خانم و اقای رئیس هر دو بود

خستگی هامو باد برد ...

نامه های بی مخاطب

وقتی سرکارت برات خونه میشه

دفتر ,رو ,های ,رئیس ,چقدر ,روزی ,چقدر من صبحونه ,من صبحونه  و , و ناهار ,ناهار خوردن ,میدونه چقدر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها